ابن سينا كيست ؟

+0 ^

ابن سينا كيست ؟


با توجه با اينكه شما در تاريخ فلسفه‌ي اسلامي تحقيقاتي داريد، نقش ابن سينا را در اين مقوله چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

ابن سينا علوم را به شيوه‌ي خاص خود به سه گونه‌ي: 1. علوم العاليه، 2. علوم السّافله و 3. علوم الوسطي تقسيم مي‌كند كه در علوم اوّلي، صورت و ماده را جداي از هم، در دومي صورت و ماده را در تركيب با هم و در سومي صورت و ماده را در جدايي ذهني از هم بررسي مي‌كند.

اين، ويژگي خاص و نوآوري ابن سيناست و گونه‌ي ديگر تقسيم علوم به: 1. حكمت نظري و 2. حكمت عملي، دنباله‌روي از ارسطو به شمار مي‌آيد كه ابن سينا به پيروي از وي، نوآوري خود را در بخش‌بندي نخستين به طبيعيات، رياضيات و حكمت اوّلي و دومين به سياست مدن، تدبير منزل و علم اخلاق، بر زمان خود حاكم مي‌كند. و بحث در هر بخش از علوم را نيز با منطق شروع مي‌نمايد.

ولي اجسام را نامتناهي مي‌داند، يعني بخش‌بندي اجسام را چنين مي‌شناسد و از اين‌رو، هم با معتزله و هم با اشاعره وجوه اختلاف پيدا كرده است و همين است كه مي‌گوييم هم با اهل فلسفه و هم با اهل كلام در روزگار خود مباحثات داشته است و به گونه‌اي «خود نوآوري» روي آورد و گرچه بعدها انديشه‌ورزان بستر فلسفه نظير سهروردي و ملاعبدالله زنوزي طريق او را نپيمودند، ولي به هر حال به دگرگون‌سازي وي در گستره‌ي انديشه‌هاي فلسفي اعتراف كرده‌اند. وي در علم‌النفس و يا دانش روانشناسي نيز نوآور است. يعني از روان پژوهي عقلي به نوعي روان‌پژوهي تصوفي روي مي‌آورد.

 

درباره‌ي زندگي ابن‌سينا چه مي‌توان گفت؟

ابن سينا به عنوان يكي از نوابغ جهان بشريت، هم در شاخه‌ي پزشكي و هم در رشد و تكامل انديشه‌ي فلسفي خدمت كم نظيري به فرهنگ بشري كرده است. شرح احوال وي به قلم خود و شاگردش ابوعبيد جوزجاني -  فقيه و فيلسوف تركستان – نگاشته شده است. متن عربي اين زندگي‌نامه‌ي خودنوشته در «عيون‌الانباء» اثر ابن ابي اصيبعه آمده است. در آغاز آن مي‌گويد كه پدرش از بلخ – ايالت وسيعي از تركستان شرقي – بود كه در زمان نوح بن منصور به دنبال جنگ‌هاي تركان با آل سامان به شهر بخارا – مركز تركان اوزبك – كوچ كرد و از روستاي اوزبك‌نشين افشنه زن اختيار كرد.

ابن‌سينا به گفته‌ي خودش در روستاي خُرمِثين در يك خانواده‌ي اصيل اوزبك چشم به جهان گشوده است و در كودكي همراه برادرش محمود – كه پنج سال از او كوچكتر بوده است – به بخارا آمده و در همان‌جا به تحصيل قرآن و ادب پرداخته است.

 

يعني مي‌فرماييد كه ابن‌سينا از اوزبكان بوده است؟

بله، شكي در اين نيست. ابن‌سينا در كودكي اصلاً فارسي و عربي نمي‌دانست. خود، در همين شرح احوال خود نوشته و مي‌گويد كه در بخارا مردي سبزي‌فروش بود كه زبان فارسي و حساب هندي مي‌دانست و پدرش او را براي تعليم نزد آن مرد برد و از اينجا پيداست كه وي فارسي و عربي را از  نوجواني به بعد آموخته است. اين مرد سبزي‌فروش را صاحبان تراجم احوال، محمود مسّاح ناميده‌اند كه در بخارا شغل بقالي داشته است. ابن‌سينا سپس از ابو عبدالله ناتلي نام مي‌برد كه پس از آموختن فارسي و عربي پيش سبزي‌فروش مذكور، به تلمّذ براي او مشغول شده است و در اينجا سخني دارد بدين مضمون كه:«ديگر هر چه ناتلي مي‌گفت، مي‌فهميدم و در درك سخن او سختي نمي‌كشيدم.»

از اينجا گرچه معناي درك دقايق علوم مستفاد مي‌شود، اما مفهوم فهم كامل كلام فارسي را نيز از آن در مي‌يابيم. فارسي و عربي، گر چه هر دو براي او «زبان غير» Foreign Language شمرده مي‌شد، اما وي در اين دو زبان به درجه‌اي از كمال دست يافت كه توانست گرانجاي‌ترين متون نظير «دانش‌نامه‌ي علايي» و «شفاء» را در اين زبان‌ها به قلم آورد. ما، «دانش‌نامه» را از امّهات كتب فارسي به حساب مي‌آوريم كه به نثري شيوا و مشحون از اصطلاحات ناب فارسي در دقايق علوم عصر نوشته شده است. فارسي نگاري ابن‌سينا در اين اثر، به شيوه‌اي است كه اكنون براي ما هدف به شمار مي‌رود. يعني گونه‌اي «فارسي سره نگاري» و كشف معادل‌هاي دري براي اصطلاحات عربي در شاخه‌‌هاي گوناگون علوم است. جالب است براي شما بگويم كه بعدها هر كس آمد در فن موسيقي به فارسي و يا تركي رساله بنويسد، مقالت چهارم «دانش‌نامه» را عيناً گرته‌برداري كرد.

 

با توجه به اينكه زبان عربي را بعدها آموخته است آيا شيوه‌ي خاصي را در نگارش به عربي دنبال مي‌كرده است؟

بله، عربي نگاري او هم، شيوه‌اي خاص دارد. اهل ادب به اين شيوه «عربي بخارايي» نام داده‌اند. واقعاً هم عربي به كار رفته در «شفا» قابل فهم براي همه‌ي عربي‌خوآن‌ها نيست. من اخيراً كه ترجمه‌ي كتاب عظيم «ديوان لغات الترك» اثر محمود كاشغري را به فرجام رسانيدم، به گونه‌ي بسيار ملموس‌تري با اين نكته برخورد داشتم. محمود كاشغري نيز كه شخصيت علمي او همانند فارابي و ابن‌سينا چند بعدي و اعجاب‌انگيز است، اثر بي‌نظير خود را «گسترده‌نگاري» كرده و آن را «ديوان» ناميده است. به گونه‌اي كه از فارابي و ابن‌سينا تا شمس قيس و شمس‌الدين سامي، اين تركان صاحب نبوغ، هيچ‌گاه به خود اجازه ندادند گسترده‌پژوهي‌هاي خود را «ديوان» بنامند.

حماد‌الجوهري صاحب اثر بي نظير «صحاح اللغه» نيز چنين بود. وي از تركان فاراب و اسفيجاب، كاشغري از تركان اويغور، ‌ابن‌سينا از تركان اوزبك و فارابي از تركان قرغيز به شمار مي‌رفتند و خدمات عظيم به تكامل انديشه‌ي بشري از يك سو و تاريخ ادب عربي و نيز فارسي از سوي ديگر كردند.

اين نوابغ از افتخارات ما تركان و ايرانيان به شمار مي‌روند و ما تركان ايراني بيشتر به آنان مي‌باليم. تركان پس از پذيرش اسلام، پيشرفته‌ترين تمدن دنيا را كه تمدن اسلامي ناميده مي‌شود، از آن خود كردند و در انتشار اين تمدن در اقصي نقاط عالم، عنصر عرب و عنصر فارس را پشت سر نهادند. اختلاف و حسادت امراي ساماني با سلاطين ترك فقط در كشت و كشتار و كيد و حيله خلاصه نمي‌شد. بلكه در رقابت براي نزديك كردن علما و نوابغ زمان به خود و افزايش كتابخانه و مدرسه نيز جلوه‌گري مي‌كرد. آن‌ها با بذل مال و عطاياي فراوان، زمينه‌ي ارتزاق براي اهل علم را گسترش مي‌دادند و از سوي ديگر چون مسلمان بودند، به قصد حراست از زبان قرآن، آن را زبان رسمي خود در مدارس و مساجد و ديوان‌ها و تكايا قرار مي‌دادند و بدين گونه زبان عربي به خاطر اهتمام و تعهد به نشر معارف اسلام و حكمت قرآن اهميت مي‌يافت. يعني زبان عربي، زبان تمدن آن روزگار محسوب مي‌شد و زبان حاكميت سياسي نيز بود. از اين‌رو، هر عالمي به اين زبان كتاب مي‌‌نوشت. مثلاً فارابي (ابو نصر محمد بن طرخان بن اوزلوق) فيلسوف بزرگ اسلام – كه بنا به نوشته‌ي ابن خلكان در «وفيات‌الاعيان» هرگز جامه و لباس مخصوص تركان را عوض نكرد- همه‌ي آثار خود را به عربي نوشت و فارسي را نيز به خوبي نياموخت و يا «جارالله زمخشري» مؤلف «مقدمة ‌الادب» و «تفسير الكشّاف» و يا شهرستاني مؤلف «الملل و النحل» كه در زمره‌ي دانشمندان بنام جهان اسلامند، با آن كه ترك بودند، آثار خود را به عربي مي‌نوشتند.

ابن‌سينا نيز چنين عمل كرد. او، مي‌گويد كه در جواني چهل بار كتاب «ما بعد الطبيعه» را خوانده و چيزي از آن نفهميده است و مقصود واضع آن بر وي معلوم نشده است. ولي سپس كتاب «اغراض ما بعد الطبيعه» اثر فارابي را يافته است و از طريق آن، به كنه مطالب كتاب اصلي پي برده است.

از سخن قطب‌الدين اشكوري، راوي شرح حال خودنوشته‌ي ابن‌سينا چنين مستفاد مي‌شود كه علاوه بر آن كه علم الهي مشكل‌تر و دقيق‌تر از جميع علوم است، ناظر به شيوه‌ي بخارايي عربي نيز بايد باشد كه ابن‌سينا در جواني از آن كم بهره داشته است.

 

آيا درست است كه كتابخانه‌ي سامانيان را ابن‌سينا به آتش كشيد؟

فاضل شهروزي شاگر سهروردي و شارح فلسفه‌ي اشراق، در اين موضوع مي‌گويد كه به حسب اتفاق در آن كتابخانه آتش افتاده بود و آل سامان كه مخالف ابن‌سينا بودند،‌ شايع كردند كه آن كتب را شيخ‌الرئيس سوزانيده است.

 

البته ابن‌سينا غير از سامانيان در خدمت سلسله‌هاي ديگر ايراني هم بوده است؟

بله، شيخ‌الرئيس سال‌ها در خدمت تركان خوارزمشاهي بود و دوران طلايي خدمات وي به فقه و فلسفه و علوم پزشكي نيز دوران دوري از آن سامان به شمار مي‌رود.

 

ضمن تشكر از اينكه وقت خود را در اختيار ما گذاشتيد، سخن پايان شما چيست؟

در انتها بايد بگويم كه شخصيت‌هايي چون ابن‌سينا در درجه‌ي اول متعلق به بستر عظيم تمدن اسلامي و بعداً متعلق به جهان بشريت هستند و اينان هيچ‌گاه نخواسته‌اند فقط به يك قوم و يك ملت و يك سرزمين خاصي خدمت كنند، بلكه جهان انديشگي آنان بسيار فراتر از محدود انديشي‌هاي قوم‌گرايي و ملي‌گرايي و كشورگرايي بوده است. اما به هر صورت، از افتخارات قومي هستند كه منسوب به آن قوم به شمار مي‌روند و تلاش عناصري كه با حيل و دسايس عالم مآبانه سعي در انكار منسوبيت قومي وي دارند، ناشي از عقده‌هاي قومي و غرض‌ورزي‌هاي كودكانه‌ي نژادگرايي و خودنگرانه است كه متأسفانه دامن‌گير برخي را پژوهندگان ما نيز هست و اين در اصل ناشي از اراده‌ي سياسي شاهنشاهي براي انكار و زدودن افتخارات فرهنگي و تاريخ تمدن تركي اسلامي در ايران به شمار مي‌رود.

خدمت وي در همدان و وجود مدفن و مزار مقدس او در اين شهر نيز، خود افتخاري ديگر بر ما است.

در مصاحبه با دكتر حسين محمد زاده ي صديق



  • [ ]