ابوالمعاني ميرزا عبدالقادر بيدل
یازار : ماكولو هاراي | بؤلوم : نام آوران و مشاهير جهان ترك و تركان آذربايجان
+0 ^
ابوالمعاني ميرزا عبدالقادر بيدل
ابوالمعاني ميرزا عبدالقادر بيدل فرزند ميرزا عبدالخالق در سال ۱۰۵۴ ه. ق. در ساحل جنوبي رودخانهٔ «گنگ» در شهر عظيمآباد پتنه (هند) پاي به عرصهٔ هستي نهاد. او شاعر پارسيگوي هندي است كه از تركان جغتائي برلاس بدخشان بود؛ اما در هند متولد شد و تربيت يافت و بيشتر عمر خود را در شاه جهانآباد دهلي به عزت و آزادي زندگي كرد و با انديشههاي ژرف آثار منظوم و منثور خود را ايجاد نمود. او در سال ۱۰۷۹ ه. ق. بخدمت محمداعظم بن اورنگ زيب پيوست. سپس، به سياحت پرداخت، و سرانجام، در سال ۱۰۹۶ه. ق. در دهلي سكني گزيد، و نزد آصف جاه اول، (نظام حيدرآباد) دكن منزلت بلند داشت. بيدل به روز پنجشنبه، چهارم صفر سال ۱۱۳۳ ه. ق. در دهلي زندگي را بدرود گفت و در صحن خانها ش، در جاييكه خودش تعيين كرده بود، دفن گرديد.[۱] پژوهشهاي بعدي توسط استاد سيد محمد داؤد الحسيني، همه متفق و گواه بر آن اند، كه عظام[۲]بيدل بعد از دفن مؤقت در صحن خانه اش، به وسيلهٔ مريدان و ارادتمندان و بازماندگان خاندانش، به وطن اصلي او افغانستان انتقال داده شده، و مزار وي در هند نيست، بلكه، در قريهٔ خواجه رواش كابل ميباشد.
سبك شعري
در آثار بيدل، افكار عرفاني با مضامين پيچيده، استعارات، و كنايات بههم آميخته، و خيالپردازي و ابداع مضامين تازه با دقت و موشكافي زيادي همراه گرديدهاست. در نظم و نثر سبكي خاص دارد، و از بهترين نمونههاي سبك هندي[۳] بهشمار ميآيد. شفيعي كدكني در كتاب شاعر آيينهها در مورد بيدل ميگويد: «بيدل را بايد نمايندة تمام عيار اسلوب هندي بهشمار آوريم. (منبع شماره ۲)»
مرگ و محل دفن بيدل
علامه صلاح الدين سلجوقي در صفحهٔ ۸۷ نقد بيدل خويش اينطور مينويسد: «حينيكه به هند بودم، از بيدل خيليها جستجو نمودم، ولي، معلوم شد كه مردم هند كنون بيدل را فراموش كردهاند. (مظهر) و (ظهوري) نزد ايشان بارها بلندتر است از بيدل. قبر بيدل هم پيدا نشد، و من به درجهٔ اخير به حيث يك جنرال قونسل افغاني كه نزد اهل هند محترم است خيلي كوشيدم. در پايان كوشش خود به اين فكر آمدم كه بقاياي او را به كابل آوردهاند، و من درين باره با استاد سيد محمد داؤد الحسيني همنوا هستم. اسناد استاد موصوف خوب قوي است، و علاوه بر آن، گم شدن و ناپديد شدن ناگهاني قبر در زماني كه در آن محيط بزرگترين شاعر و صوفي و اديب محسوب ميشد، هيچ معني ندارد به جز اين كه جثهٔ او را از خانه اش (كه طبعاٌ قبر در خانه معني ديگري ندارد بجز اين كه مؤقت باشد) رسماً بوطنش و باز بجاييكه در قريهٔ (خواجه رواش) بنام محلهٔ چغتاييها، يعني اقوام بيدل، معمور و معروف بودهاست و تا كنون مركز صوفيهاي وحدت الوجودي يعني انصاريهاي پاي منار است، آوردهاند». استاد سلجوقي سپس ادامه ميدهد: «اينكه اگر بعضي ميگويند و يا بگويند كه قبر بيدل از طرف بعضي مهاجمين از بين رفتهاست معنيي ندارد. مهاجمين به بسياري قبرها حمله كردهاند. ولي قبر از ميان نرفتهاست. اين كار به قبر جامي هم صورت گرفت ولي قبر باقي ماند و كنون مرجع خاص و عام است. مخصوصاً كه مهاجم مانند سيل زود گذر باشد. و طبيعي است كه آنطور مقبرهٔ مورد تجاوز هنوز محترم تر و محبوب تر و آباد تر ميگردد.» اسناد زنده ياد حسيني كه شادروان سلجوقي از آنها ياد نمودهاست، از حدود ۸۶ شخصيت ميباشد كه آوردن نام همهٔ آنان درين فشرده ميسر نيست. در اينجا تنها برخي از اين دانشوران تذكر مييابند: ملك الشعرا استاد بيتاب، علامه صلاح الدين سلجوقي، ميرغلام حضرت شايق جمال، مير غلام محمد غبار، سرور گويا اعتمادي، استاد خليل الله خليلي، دكتور مير نجم الدين انصاري، پروفيسر مير امان الدين انصاري، مير محمد آصف انصاري، پروفيسرغلام حسن مجددي، محمد ابراهيم خليل، علي محمد خان آدينه وزير دربار، خال محمد خسته، فيض محمد زكريا وزير معارف و وزير خارجه، دكتور نجيب الله توروايانا، محمد ابراهيم صفا، پروفيسر داكتر عبدالاحمد جاويد، احمد علي محمد حيدر ژوبل، پروفيسر عبدالحي حبيبي، محمد طاهر بدخشي، سيد شمس الدين مجروح، دكتور محمد انس، غلام سرور ناشر، پروفيسر الكساندر بوساني استاد دانشگاه نياپل ايطاليا، مولوي فيض الله قندهاري، مولانا سيد محمد عمر هروي، مولانا عبدالقدير شهاب، مولينا فضل حق رامپوري و مولينا اشرف علي نهادني و مولانا امجد علي بهاري رحمهم الله، دكتور عبدالغني نويسندهٔ كتاب احوال و آثار ميرزا عبدالقادر بيدل و پروفيسر محمد باقر رئيس دانشگاه پنجاب. اين دانشمندان همه متفق و به يك نظر اند كه عظام حضرت بيدل به وطن اصلي آن شاعر انتقال داده شد. بقاياي جسد ميرزاعبدالقادر بيدل را در كنار مقبرهٔ ميرزا ظريف و شخص ديگري كه غازي خان نام داشتهاست، به خاك سپردند. به اساس مدارك و شواهد به دست آمده و روايت اهل خبرت، حفرياتي كه به وسيلهٔ دانشمندان در مزار بيدل در خواجه رواش كابل صورت گرفت، دخمه يي در آنجا ظاهر شد كه در سمت غربي آن گوري موجود بود كه با گچ و آجر پخته كاري شده بود و لوحه سنگ نيمه شكسته يي داشت. از عبارت لوحه سنگ بر ميآمد كه قبر از كدام مبارز بوده و در سال ۱۰۲۶ قبل از ولادت حضرت بيدل وفات نمودهاست. در سمت شرقي دخمه عظام دو شخص به وضع غير منظم در صحن دخمه گذاشته شده بود كه دليل قاطع بر انتقال عظام ميباشد. محلهٔ مذكور از قديم نزد مردم به يكه ظريف يعني ظريف آباد شهرت دارد، بدون آن كه متوجه باشند كه ميرزا ظريف ماماي بيدل بودهاست و اولاده اش در خواجه رواش ساكن هستند. بر تربت بيدل لوحه سنگي هم موجود بود، ولي در دورهٔ حكمروايي امير عبدالرحمن خان در هنگام قيام هزاره كه در اثر آن از سال ۱۸۹۱ تا ۱۸۹۳ جنگ شديدي جريان داشت، اين لوحه سنگ به وسيلهٔ تيمور شاه، احمد شاه و سلطان شاه، صاحبان باغ و زميني كه مزار بيدل و مامايش ميرزا ظريف در آن قرار دارد، از بين برده شد. آنان بر اين باور بودند كه توجه شخص امير عبدالرحمن خان كه به زيارت بيدل آمده بود و تصميم ساختن آبده يي را داشت، باعث به اصطلاح سركاري شدن باغ و جايداد ايشان خواهد شد. تمام جزئيات از بين بردن و ناپديد ساختن لوحه سنگ تربت بيدل را صاحب شاه، وارث عاملان اين كار اعتراف نموده و به صورت تحريري به استاد سيد محمد داؤد الحسيني پژوهشگر مزار بيدل تسليم نمودهاست. در اوآخر سالهاي چهل شمسي قرار بود به پيشنهاد و ابتكار حسيني و تاييد و ارادهٔ دولت وقت گنبدي بر مدفن بيدل آباد شود. لوحه سنگي هم به خط موصوف كه خطاط شهيري بود، تهيه گرديد و بر تربت بيدل گذارده شد. اعمار مزار اين شاعر متصوف كه از سوي رياست ساختمان وزارت دفاع ملي افغانستان آغاز شده بود، با تأسف كه بنا بر تغييرات پيهم سياسي در افغانستان تا كنون به پايان نرسيدهاست. شايستهٔ يادهانيست كه اين پژوهشگر بيش از پنجاه سال بر زندگي، انديشه و شعر بيدل و پيرامون اصطلاحات كابلي بيدل و مزارش پژوهش و كوشش كردهاست. در مورد قبري كه بعداً بنام قبر بيدل در دهلي معرفي گرديد، مرحوم سرور گويا چنين مينويسد: «در اين اواخر يعني در سال ۱۳۵۹ قمري در نزديكي قلعهٔ شير شاه سوري مشهور به پرانه قلعه مقابل آرامگاه ملك نورالدين يار پران كنار جادهٔ مترا، خواجه حسن نظامي دهلوي بنا بر علتي در خرابهاي مرتفع و تپه زاري قبري به نام بيدل شهرت دارد و از نظام حيدرآباد در خواست نموده تا به امداد وي مقبره را آباد نمايد نظام حيدر آباد دكن دو هزار روپيه هندي فرستاد و صفحه و صورت قبر از پارچهٔ رخام و خشت و سمنت آباد گرديد و كتيبه يي هم به زبان اردو خواجه حسن نظامي بر آن نوشت و به نام ميرزا بيدل اشتهار يافت. نظامي درين باره به كلي اشتباه نمودهاست و غرضي داشتهاست. قبر مذكور به هيچ وجه من الوجوه از بيدل نيست. به طوري كه شاگردان و معاصران بيدل مينويسند، خانه و قبر بيدل در جوار دروازهٔ دهلي محلهٔ كهكريان كنار درياي جمنا واقع بوده كه از قبر ملك نورالدين يارپران زياده از دو ميل فاصله دارد. به علاوه قبر ملك يارپران و مقابلش قبر ابوبكر طوسي از زمان علاءالدين بلخي موجود و مشهور بودهاست و هيچ يك از معاصران و شاگردان حضرت ميرزا – قبر بيدل را نزديك بدين دو قبر و قلعهٔ شيرشاه سوري اشارت نكردهاست. همچنين در كتاب مزارات اولياي دهلي و آثار الصناديد و چراغ دهلي و واقعات حكومت دهلي و مسافر دهلي و غرابت نكر وغيره از مقبرهٔ بيدل در صد سال هيچ جا ذكري نرفتهاست. شاعر نامور هند ميرزا اسدالله غالب در زمان حيات خود بسيار جستجو و تفحص نموده تا اثري از قبر بيدل در دهلي بيابد. در يك مكتوب خود اين مطلب را نوشته و عدم موفقيت خود را اظهار مينمايد. خلاصه تا زمان مؤلف عقد ثريا يعني ۱۱۹۹ هجري قمري كه ۲۳ سال بعد از مرگ ميرزا بيدل مزار حضرتش معلوم بودهاست و بعد از آن به كلي نا معلوم و كسي از آن سراغي ندادهاست.» اين موضوع را ميتوان در كتاب احوال و آثار ميرزا عبدالقادر بيدل كه به وسيلهٔ دكتور عبدلغني استاد دانشكاه پنجاب تأليف گرديده و اثر بسيار گرانبهايي در مورد زندگي و آثار بيدل است مطالعه نمود. وي مينويسد: «بالاخره در آثار الصناديد سر سيد احمد كه در سال ۱۸۴۷ ميلادي نوشته شدهاست و نيز در كتابهايي كه بعد از آن تصنيف گرديده غرابت نگار، مزارات اولياي دهلي و واقعات دارالحكومهٔ دهلي ذكري از قبر بيدل نرفتهاست. قابل توجهاست كه كتاب آخرالذكر در اين موضوع به صورت جامع بحث ميكند و حتي از خرابههاي دهلي نيز نام ميبرد. آثار الصناديد نيز درين زمينه بسيار مهم است. ميرزا اسد الله خان غالب (۱۷۹۷-۱۸۶۹ ميلادي) كه از پيروان ارادتمند بيدل بود تقريظي بر كتاب مذكور نوشته. اگر اثري از قبر بيدل در سال ۱۸۴۷ ميلادي وجود ميداشت، غالب حتماً از (سر سيد احمد خان) در خواست مينمود تا از آن در كتاب خويش ياد كند. بنابرين واضح است كه در آن وقت قطعاً اثري از قبر بيدل بجا نمانده بود. نظر به اين همه دلايل عقيدهٔ من اين است كه مولينا حسن نظامي به كشف محل اصلي قبر بيدل موفق نشده بود. قبري كه با وجود شكل غير مشخخص خود از طرف مولينا حسن نظامي در سال ۱۹۴۱ ميلادي (مطابق ۱۳۵۹ هجري) تشخيص شده نتوانست در سال ۱۸۴۷ ميلادي يعني يك قرن پيشتر بصورت بهتري قابل تشخيص بود. اما ميدانيم كه غالب و سر سيد احمد حتي يك كلمه نيز راجع به بيدل در آثار الصناديد اظهار نكردهاند. بنابرين براي تعيين قبر بيدل تحقيق علمي در خود همان جاي لازم است.(رجوع شود به كتابهاي: سي مقاله در بارهٔ بيدل، كابل ۱۳۶۵، صفحهٔ ۲۱۵-۲۲۰ و احوال و آثار ميرزا عبدالقادر بيدل). مرحوم پروفيسر غلام حسن مجددي در صفحهٔ ۸۶ كتاب بيدل شناسي چنين مينويسد: «در اثر غفلت متمادي قبر اين شاعر بزرگ ناپديد گرديد. قبلاً ذكر گرديد كه در پايان سدهٔ دوازدهم هجري خانهٔ بيدل بحالت ويراني، چون كسي نبود كه از قبر مراقبت كند شايد در طول سه يا چهار عشرهٔ اول سدهٔ سيزدهم هجري در اثر خرابكاريهاي زمان از ميان رفته باشد. داكتر عبدالغني ميگويد: مولينا حسن نظامي مصنف آثار متعددي در بارهٔ دهلي، بمن نوشتهاست كه چون مرقع دهلي مؤلفهٔ درگاه قلي خان را به زبان اردو ترجمه مينمود، در آن ذكر گرديده بود كه قبر بيدل معلوم نيست. و مولينا شاه سليمان صاحب پهلواري پس از خواندن ترجمهٔ مذكور بوي نوشت كه قبر در مقابل (قلعهٔ قديم) و در مجاورت قبر حضرت ملك نورالدين يارپران واقع بودهاست، مولينا به آنجا شتافت، اثري از قبر بجا نمانده بود.» استاد مجددي سپس در صفحهٔ ۸۷ كتابش ميافزايد: «در (آثار الصناديد) مير سيد احمد كه در سال ۱۸۴۷ ميلادي نوشته شدهاست و نيز در كتبي كه بعد از آن تأليف گرديده، ذكري از قبر بيدل نرفتهاست.» (مراجعه شود به كتاب: بيدل شناسي؛ مؤلف: پوهاند غلام حسن مجددي؛ چاپ مطبعهٔ پوهنون؛ ۱۳۵۰) اين كه شادروان مجددي مينويسد كه در اثر غفلت متمادي قبر اين شاعر بزرگ ناپديد گرديد. و يا اينكه نوشتهاست كه شايد در طول سه يا چهار عشرهٔ اول سدهٔ سيزدهم هجري در اثر خرابكاريهاي زمان از ميان رفته باشد، ادعاها و نظريههاي خيلي ضعيف و بي اساسي ميباشند. آيا از ميان هزاران قبر، اين كار صرف در مورد قبر بيدل صورت گرفتهاست؟ چرا ساير مزارات و مقابر دهلي از گزند روزگار در امان ماندهاند؛ و يا هزاران قبر، حتا قبور اشخاص گمنام، در هرات و غور و بلخ و كابل و غزني با وجود گذشت سدهها هنوز پابرجا هستند؟ ولو هزاران قبر اشخاص گمنام در ميان آنها وجود دارد. شادروان محمد حيدر ژوبل كهاستاد كرسي تاريخ ادبيات در فاكولتهٔ ادبيات كابل بودند، در كتاب مؤلفهٔ خويش زير عنوان (بيدل و تأثير سبك وي در ادبيات ما) در صفحهٔ ۱۲۹ نگاشتهاست كه: «بيدل بعمر هفتاد و هفت سالگي در دهلي وفات نمود و در خانهٔ خود در شاه جهان آباد دهلي مدفون شد و…. بعد بكابل انتقال داده شد.» پس به صراحت بايد گفت كه پژوهشهاي عاري از اهداف شخصي و نفسي شادروان سيد داؤد حسيني، طوري كه در فوق نظر سلجوقي مرحوم را خوانديم، كاملاً درست بوده و اظهرُ من الشمس است كه حضرت بيدل همه دل در محلهٔ(يكه ظريفِ) قريهٔ خواجه رواش كابل آرميدهاست. بيدل به ويژه در كشور افغانستان، قسمتي از تركستان چين و تاجكستان و ازبكستانمحبوبيت بسيار دارد.
آثار
مجموع آثار اين سخنپرداز و متفكر بزرگ، به اهتمام و دقتي كه شايستهٔ آن بود، تا سال ۱۳۴۱ شمسي طبع نشده بود. تقريباً مجموعي از آثار در سال ۱۲۹۹هجري قمري در مطبعهٔ صفدري در بمبئي به اهتمام ملا نور دين بن جيواو به فرمايش مختار شاه كشميري و ملا عبدالحكيم مرغيناني طبع شدهاست. چند باري هم در هند و ماورأالنهر – گاهي غزليات و گاهي هم غزليات با يكي دو اثر ديگر وي چاپ گرديده بود؛ ولي، هيچيك از اين نسخ مشتمل بر كليهٔ آثارش نبودهاست. تنها نسخهٔ مطبعهٔ صفدري نسبت به تمام نسخههاي چاپشده جامعتر بود، اما، اين نسخه نيز تمام آثار منظوم و منثور بيدل را در بر نداشت و مملو از خطاهاي املايي بود. گذشته ازآن چون طبع كتاب در متن و حاشيه صورت گرفته بود، براي خواننده خستهكن بود. با وجود كمبوديهاي موجود در كتاب، متأسفانه نسخههاي آن ناياب شده بود. نسخهٔ جامع ديگري بعدها به ارادهٔ مرحوم سردار نصرالله خان نائب السلطنه در ماشينخانهٔ كابل به شكل حروفي با قطع بزرگ زير چاپ رفت. اما چاپ نسخهٔ مذكور، كه در ترتيب و تدوين آن جمعي از دانشمندان كشور اهتمام ورزيده بودند، نزديك به پايان رديف دال رسيده بود كه نائبالسلطنه جهان را وداع نمود و ديوان غزل حضرت بيدل ناتمام ماند. درضمن ساير جنبشهاي علمي و ادبي كه نوأم با نهضتهاي اجتماعي در سالهاي چهل شمسي پديد آمد، تصميم اتخاذ شد تا كليات بيدل در مطبعهٔ معارف افغانستان طبع گردد. همان بود كه در اوايل اسد سال ۱۳۴۱ شمسي غزلياتبيدل كه به حيث جلد اول از آثار او قرار داده شده بود، در مدت كمتر از يك سال در همان مطبعه از طبع برآمد و به اين وسيله پيامي كه اين شاعر و متفكر بزرگ به جهان بشريت دارد، به دسترس علاقمندان گذاشته شد. و بههمين ترتيب:
- جلد دوم كليات كه شامل تركيببند، ترجيعبند، قصايد، قطعات، رباعيات، و مخمسات است در ماه سرطان ۱۳۴۲؛ رباعيات به صورت جداگانه در ماه جدي ۱۳۴۲ شمسي؛
- جلد سوم كليات كه شامل عرفان، طلسم حيرت، طُور معرفت، و محيط اعظم ميباشد در ماه دلو ۱۳۴۲ شمسي
- جلد چهارم كليات كه چهار عنصر، رقعات، و نكات را دربرميگيرد در ماه جوزاي ۱۳۴۴ شمسي يكي بعد ديگر از چاپ برآمدند.
در اين ديوان، هر
غزل به ترتيب حروف هجا كه در آخر قافيهها آمده، به سلسلهٔ حروف الفبا طبع
شده و اين ترتيب در حرف اول مصراع اول مطلع
نيز رعايت گرديدهاست. در پايان هر جلد فهرستي نيز ترتيب و طبع گرديده كه
در جست و جو كردن و يافتن غزلها آساني پيش ميآيد. در طبع اين ديوان توجه
فاضل محترم دكتور مير نجم الدين انصاري، سعي ملك الشعرا استاد عبدالحق
بيتاب، همكاري خطاط شهير سيد محمد داؤد حسيني خاصه اهتمام و كوشش شباروزي
شاعر و محقق محترم خال محمد خسته
قابل ياد آوريست. در اين ديوان هر غزل به ترتيب حروف هجا كه در آخر
قافيهها آمده، به سلسلهٔ حروف الفبا طبع شده و اين ترتيب در حرف اول مصراع
اول مطلع نيز رعايت گرديدهاست. در پايان هر جلد فهرستي هم ترتيب
گرديدهاست كه در جست و جو كردن و يافتن غزلها آساني دست ميدهد. قابل
تذكار است كه مطابق به ادعاي رابندرابنداس خوشگو،
مؤلف «سفينهٔ خوشگو، طبع پتنه، بهار» كليات بيدل در هنگام حيات خودش نيز
تدوين شده بود و تعداد اشعار او را قيد نموده كه نظماً و نثراً آثار بيدل
را نودونه هزار بيت ميداند و از آنجمله شمارهٔ غزلياترا پنجاه و چند هزار ضبط كردهاست. مثنوي عرفات هم از آثار اوست كه به زبان شيرين فارسي نوشته شدهاست.
نمونه اشعار
غزل
ديده را باز به ديدار كه حيران كرديم | كه خلل در صف جمعيت مژگان كرديم | |
غير وحشت نشد از نشئهٔ تحقيق بلند | مي به ساغر مگر از چشم غزالان كرديم | |
رهزني داشت اگر وادي بي مطلب عشق | عافيت بود كه زنداني نسيان كرديم | |
موج ما يك شكن از خاك نجوشيد بلند | بحر عجزيم كه در آبله طوفان كرديم | |
حاصل از هستي موهوم نفس دزديدن | اينقدر بود كه بر آينه احسان كرديم |
رباعيات
بي اسم و صفت، دلت به خود محرم نيست | بي رنگ و بو، بهار جز مبهم نيست | |
عالم به وجود من و تو موجود است | گر موج و حباب نيست، دريا هم نيست | |
تا در كف نيستي عنانم دادند | از كشمكش جهان امانم دادند | |
چون شمع، سراغ عافيت ميجستم | زير قدم خويش نشانم دادند |